امشب دومین شبیه که تو بیمارستان میمونی عزیزم
من و مامانت آماده بودیم که امروز عصر مرخصت کنیم ولی بیلی روبینت از ۱۳.۵ شده بود ۱۰.۷ که بازم زیاد بود
خیلی روز سختی برای من و مامانت بود دخترم. مامانت۲۴ ساعته پیشت بود اما منو راه نمیدادن و بیشتر با مامانت بودم.
پزشکت خانم صنیعی گفت امشبم بمونی که ایشالا بیشتر بیاد پایین عددت.
دل تو دلمون نیست و نگرانیم.
داشتم به مامانت میگفتم توی یه فراز زیارت جامعه میخونیم با بابی انتم و نفسی و اهلی و مالی و اسرتی واقعا آمادهایم که همه چیزمون رو فدای اهل بیت کنیم؟ پدر و مادر و مال و جون خودمون رو آره ولی وقتی به اسرتی میرسیم و تو میای جلوی چشممون میبینیم که نه . هنوز نمیتونیم .
نیومده خیلی اشک من و مامانتو درآوردی بابا . با خندههات جبرانش کن :)
عاقبتت بهخیر حورا
درباره این سایت