سخت ترین روز عمرم بود امروز، با اینکه همه می‌گن طبیعیه اما ناراحت بودن ت انگار غمگین ترین و سنگین‌ترین بار روی دلم.

الان و امشب مامانت مجبور شدیم از هم جداشیم

تو و مامان موندید بیمارستان پیش هم، منم تا ۱۰ موندم پیشتون ولی بعدش مجبورم کردند برم از پیشتون

با مامان بزرگت که صحبت می‌کردم تا حرف تو می‌شد بغضم می‌گرفت و آخرشم شکست و برای اولین بار بعد از بزرگ شدن گریه کردم جلوش .

زود خوب شو بابا که می‌خوایم کلی خاطره و داستان خوب با هم بسازیم.

دیروز که آزمایش زردیتو گرفتیم و گفتن بیلی‌روبینت ۱۲ است وقتی رسیدم خونه رفتم دستشویی و گریه کردم.

هیچوقت فکر نمی‌کردم انقدر زود بشی بزرگترین تیکه‌ی قلبم.


پ.ن: رضا هلالی یه ترک داره بابا که می‌گه دوا بده درد بده هر چی دارم زم بگیر به من یه کربلا بده / به اینجاش که رسید تو اومدی و تو ذهنم و گفتم نه هر چی دارم .



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها